بانگ تشویش را که سر دادند
بام ها یک به یک خبر دادند
زهر را دست خونجگر دادند
فیض عشاق را سحر دادند
خبر آمد..،قد "ولی" تا شد
تن سردار ارباً اربا شد
از رکاب تو تا نگین افتاد
در دلم هُرمی آتشین افتاد
بر جبین سپاه چین افتاد
گرچه دست تو بر زمین افتاد
با همین حال "بازِ طیّاری"
به اباالفضل که علمداری
شیر آوردگاه..،یالت سوخت
تربت ِکربلایِ شالت سوخت
چشم های علی خصالت سوخت
اوّل فاطمیّه بالت سوخت
غیرت مادری نشان دادی
مثل زهرا در آتش افتادی
پای دادی رکاب حفظ شود
مشک دادی که آب حفظ شود
جان سپردی حجاب حفظ شود
تا که این انقلاب حفظ شود
رفتنات بانی تداوم ماست
خونِ تو مُهرِ "گامِ دُوُّم" ماست
پر گشودن عجیب فرجامی است
این شهادت نماد خوشنامی است
بانیِ پختگی هر خامی است
علّتِ انسجام اسلامی است
از یمن تا دمشق سربازیم
سوی دَّجالِ کفر می تازیم
باده ی ما قوام می خواهد
لب ما شُربِ جام می خواهد
زخم ما التیام می خواهد
رهبرم انتقام می خواهد
مستِ از باده ایم..،سیّد علی
همه آماده ایم سیّد علی
زنگ ما زنگ استقامت بود
مشق ما شاهراه عزت بود
کاغذش برگه ی وصیّت بود
آب،بابای ما "شهادت" بود
بهر مُردن همیشه تکمیلیم
ما شهادت طلبترین ایلیم
چشمهساریم..،رود می گیریم
از بلندی فرود می گیریم
خواب را از سعود می گیریم
انتقام از یهود می گیریم
شک نداریم اینکه صددرصد
کاخ هاشان حسینیه گردد
ما از این بعد ماجرا داریم
ذوالفقار جهاد را داریم
قصد کشتار اشقیا داریم
در "تلاویو" نقشه ها داریم...
سر درِ آن..،بزرگ..،می خوانی:
شهرِ سردار دِل؛سلیمانی
ظلمتِ در اتاقِ تو سخت است
آه!سردار!!! داغ تو سخت است
یاد این اتفاق تو سخت است
گرچه داغ فراق تو سخت است
شُکر..،دستی به زلف تو نرسید
خنجری روی حنجرت ندوید
بی حیایی تو را که پیر نکرد
خنجر قاتل تو دیر نکرد
نیزه ای در پر تو گیر نکرد
بر تن درهمت حصیر نکرد
مادر خویش را صدا نزدی
خودمانیم دست و پا نزدی
- یکشنبه
- 3
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 18:3
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بردیا محمدی
ارسال دیدگاه