• سه شنبه 15 آبان 03


متن شعر ترکیب بند میلاد امام حسین (ع) -(که ! دیده است حلول ستاره جان را )

554

که ! دیده است حلول ستاره جان را
شکفتن گل زیبای باغ ایمان را
.
به افتخار که ! ایزد به مالک دوزخ (1)
سپرده تا بنشاند لهیب نیران را
.
و یا به خازن رضوان خویش فرموده است (2)
که از همیشه معطر کنند رضوان را
.
کدا م مرغ بهشتی بخاک آمده است
که بوی شهپر او مست کرده بستان را
.
مگر بهشت نهان آشکار می گردد
که شور و شوق گرفته است کون و امکان را
.
چه روی داده که انبوهی از ملائک عرش (3)
گرفته راه سرای رسول خوبان را
.
.
.
چه سرنوشت غریبی مگر رقم زده اند
معادلات بشر را چنین بهم زده اند
.
.
.
نظام هندسه از هم دوباره می پاشد
هزار قاعده با یک اشاره می پاشد
.
هزاره لب و فریاد می شود آغاز
سکوت گنگ زمین را هزاره می پاشد
.
به طرز تازه ای از عشق جمله می سازند
نهاد هرچه نهاد و گزاره می پاشد
.
زمین منجمد از خواب می پرد خورشید
بخاک یخ زده بذر بهاره می پاشد
.
هزار یوسف مصری بسجده می افتد
بساط دلبری از هم دوباره می پاشد
.
کدا م شا د قد سی به راه افتاده است
که کهکشان به قدومش ستاره می پاشد
.
و شعر این صدف باردار زیبایی
به پای حضرت گل استعاره می پاشد
.
.
.
زمان به لحظه موعود میشود نزدیک
به آن سپیده مسعود می شود نزدیک
.
.
.
سپیده ای که پر از بوی یار خواهد شد
پر از تبسم سبز بهار خواهد شد
.
سپیده ای که سر از جیب آب خواهد زد
به ظهر خون و عطش رهسپار خواهد شد
.
تمام گونه شب را به نور خواهد شست
هزار مهر به پایش نثار خواهد شد
.
سپیده ای که طلوعش نوید آزادی است
و مایه شرف روزگار خواهد شد
.
و با گذشت زمان مثل کوه شوکت او
از او که دور شوی آشکار خواهد شد
.
.
.
سپیده می رسد از شوق می زند فریاد
که: خانه کرمت ای گل رسول آباد
.
.
.
دوباره می رسد از راه سوم شعبان
دوباره می شنویم از نسیم بوی جنان
.
دوباره دست خدا شاهکار دیگر کرد
چه شاهکار عظیمی بخلقت انسان
.
همان پدیده سرخی که طرح نو افکند
و در زمان خودش شد سرآمد دوران
.
سخنوران زمانه لب از سخن بستند
شدند خیره به لبهای ناطق قرآن
.
و موج موج عطش درشریعه ها پیچید
به پای بوسی اش آمد فرشته باران
.
و از تموج نور جمال او خورشید
نقاب شرم به رخسار خویش زد پنهان
.
.
.
شکوفه زد گل سرخی بگلشن زهرا
که رشگ باغ جنان گشت دامن زهرا
.
.
.
دوباره رایحه ای بر مشام جان پیچید
نسیم عطر ولایت به هر کران پیچید
.
بهم رسید دونور چراغ لم یزلی
ندای (نورٌ علی نور ) درجهان پیچید
.
گرفت قابله عرش حسن هستی را (4)
تن مقدس او را به پرنیان پیچید
.
فرشتگان تن اورا به آسمان بردند (5)
نشور و شور قیامت در آسمان پیچید
.
برای نام نهادن به مصطفی دادند
بگوش مصحف گل نغمه اذان پیچید
.
بنام نامی ایزد حسین نامیدش
که نامور شد و نامش به هر زبان پیچید
.
.
.
مدینه شاهد این رویداد زیبا بود
مدینه کعبه دلهای ناشکیبا بود
.
.
.
مدینه می زده بود و مدام می رقصید
شکفته بود گل صبح و شام می رقصید
.
صدای چنگ و چگور از مدینه برمی خاست
به مکه می شد و بیت الحرام می رقصید
.
و فطرس آن ملک رانده گشته از درگاه (6)
بشوق دیدن روی امام می رقصید
.
صدای سرخ شهامت بگوش می آمد
و ذو الفقار علی در نیام می رقصید
.
گرفته بود جهان را نوید آزادی
و کربلا بهوای قیام می رقصید
.
دمیده بود از آغوش فاطمه خورشید
زمانه بود علی را بکام می رقصید
.
پرنده در چمن و مه در آب وگل درباغ
گلاب در قدح و می بجام می رقصید
.
برقص آمده بود آب و باد و خاک، آتش
خلاصه اینکه زمین یک کلام می رقصید
.
.
.
رسید و رحل اقامت به عز و ناز افکند
تمام حجم زمین را ببوی خویش آگند
.
.
.
قدم نهاد بخاک و زمین بهاری شد
هزار باغ نهان سبز در صحاری شد
.
جزیرة العرب از شوق یار شد لبریز
برای وصف رخش نخلها قناری شد
.
به احترام نگاهش به هرکجا
نگریست هزار چشمه ناب وزلال جاری شد
.
همان پدیده سبزی که سرخ شد روزی
به سیر باغ سنان پر کشید و قاری شد
.
.
.
گل محمدی آن زیب گلشن توحید
بباغ فاطمه قد می کشید و می بالید
.
.
.
و رفته رفته دلش بیقرار می گردید
بزرگ می شد و محبوب یار می گردید
.
به جمع دلشدگان الست می پیوست
شهادت از می لعلش خمار می گردید
.
ببین جلالت او را که موقع بازی
بدوش جد بزرگش سوار می گردید
.
همیشه جد بزرگش گرامیش می داشت
و از مشاهده اش بیقرارمی گردید
.
(حسین منی انا من حسین) می فرمود
و گاه چشم دلش اشگبار می گردید
.
و سرنوشتش با اشگ وخون گره می خورد
همیشه اشگ بنامش نثار می گردید
.
نظر به عارض ماهش هر آنکه می انداخت
همان به نظره اول شکار می گردید
.
دعا برای اجابت دو دسته گل کم داشت
دو پنجه ای که مکمل به چار می گردید
.
دو دست کوچک او عرش را تکان می داد
و کار در کف او شاهکار می گردید
.
نگین خاتم جان می دمید همچون مهر
جهان به دور سرش حلقه وار می گردید
.
و آب از لب او شهد ناب می نوشید
هوا به نکهت او مشکبار می گردید
.
وطرح جامع یک انقلا ب را می ریخت
و خاک از نگهش باردار می گردید
.
زمین باکره آبستن عطش می شد
زمان مصادف با انفجار می گردید
.
.
.
بگو به فاطمه : بانو دلت بهاری باد
که از قدوم گلت قلب عاشقان شد شاد
.
.
.
بگو بگو به چنین کودکی روا باشد
که گاهواره او عرش کبریا باشد
.
و گاهواره تکانش شود امین الوحی
نگاهدارش از آفات هم خدا باشد
.
پدر به واژه (شیر خدا) شود تعبیر
و سایه گستر او ختم الانبیا باشد
.
برادرش حَسن آن حُسن خلق بی پایان
و مادرش گل خوشبوی مصطفی باشد
.
و صیت شهرتش از مرز آسمان گذرد
صدای او همه جا بهترین صدا باشد
.
بنای او بزند بوسه سرور ابرار
بنای نهضت او تا ابد بپا باشد
.
بگاه رزم علمدار او شود عباس
گلوی او هدف تیغ اشقیا باشد
.
چنین جلال و چنین اقتدار و این شوکت
که ! دیده و که ! شنیده است و کی!کجا باشد
.
خدا کند دل ما غافل از خدا نشود
و یکدم از هوس کربلا جدا نشود
.
.
(1)مالک نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
(2)رضوان نام فرشته ای که خازن بهشت است
(3)روایت است که خدا هنگام میلاد امام حسین به مالک دوزخ دستور داد به میمنت ولادت امام حسین از لهیب دوزخ بکاهد و به خازن بهشت(رضوان)فرمود تا بهشت را از همیشه معطر و خوشبو سازند
(4)درروایات آمده است که قابله امام حسین زنی بهشتی بنام لعیا بوده است(قابله لعیاوامه زهرا)
(5)همچنین آورده اندقنداقه امام را بعداز ولادتش به آسمان بردند
(6)در روایات آمده است فرشته ای بنام (فطرس) دربعضی جاها بنام (دردائیل) بالهایش در روز ولادت امام حسین شفا یافته است.
.

  • دوشنبه
  • 4
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران