بر صفحه تاریخ نور عید تابیده
از دامن امالبنین امید تابیده
قرص قمر از خانه خورشید تابیده
جبریل میگیرد دم الله اکبر را
امالبنین شیر نری آورد حیدر را
ای روشنای دیده امالبنین عباس
شاگرد ممتاز امیرالمومنین عباس
از آسمانها آمدی روی زمین عباس
وقتی که باشد حضرت زهرا خریدارت
ماه بنیهاشم شدن باشد سزاوارت
از ابتدا چشمان تو نور بصیرت داشت
تا انتها پیشانیات بوی شجاعت داشت
هر خطبه مولا برایت درس غیرت داشت
در وادی مردانگی صد آفرین داری
اخلاص را از مکتب امالبنین داری
بابالحوائج هستی و عالم گدای توست
باز شفاعت روی دوش دستهای توست
وقتی حسین فاطمه جانش فدای توست
من کیستم؟ من چیستم؟ جانم به قربانت
جان هزاران چون منی نذر غلامانت
ماه بنیهاشم درون سینه میتابی
تو یا ابالقربه دلیل برکت آبی
هر بار حاجت داشتم در اوج بیتابی
نام تو را بردم اجابت زود معنا شد
با دستهای تو گرهها یک به یک وا شد
هر کس بد آورده بگوید یا ابوفاضل
هر کس زمین خورده بگوید یا ابوفاضل
کافیست که مرده بگوید یا ابوفاضل
تو زنده میگردانیاش روح شفایی تو
الحق و الانصاف خیلی با وفایی تو
وقت توسل روضه تو راز پرواز است
کار کرامتهای تو مافوق اعجاز است
تو کاشفالکربالحسینی دست تو باز است
عباس جان خیلی گرفتارند این مردم
عباس جان تنها تو را دارند این مردم
- چهارشنبه
- 13
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 23:14
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حسین صیامی
ارسال دیدگاه