• سه شنبه 15 آبان 03

 محمود ژولیده

مدح ولادت حضرت عباس(ع) -( ای عبدِ مطیعِ حق این است تو را یاری)

641

ای عبدِ مطیعِ حق  این است تو را یاری
در امرِ امام خود  تسلیم و وفاداری

تصدیق کنی حق را  فرمانده ی مطلق را
خیرِ تو رسد بر دین  در حدِّ کمال، آری

بر سبط نبی عاشق  در راه علی لاحِق
هستی چقدَر لایق  در صحنه ی دینداری

درس تو همان طاعت  هر لحظه و هر ساعت
در پای رکاب یار  از تو برسد یاری

تبلیغِ تولّا را  ترویجِ تبرّا را
سرلوحه ی خود کردی  در قول و عمل، باری

هم علم و فقاهت بود  هم روح شجاعت بود
جنگاورییَت در رزم  از بسکه ادب داری

با اهل جفا در جنگ  با اهل وفا در صلح
تو یاور مظلومی  تو خصم ستمکاری

امروز هم ای سالار  با یک مدد از قهار
وقتِ غضَبت شد بر  هر لشگر کفاری

بر یاریِ مظلومان  کن یک نفَس ای سلطان
آقا نفَسَت حق است  تا دستِ دعا داری

یک گوشه ی اَبرویت  یک نیروی بازویت
در هم شکند فوجی  از اُردوی بسیاری

از قاطبه ی دشمن  یک هِیمنه ای بشکن
بر بت شکنِ ایران  یاری برسان، یاری!

در معرکه ی خناس  ثانیِ علی، عباس
ای قبله خلقُ الناس  الحق که سپهداری

عشقِ نبیِ مختار  اِبنِ علیِ کرّار
در واقعه ی صفّین دیدند تو کرّاری

پُر بخشش و پُر بذلی  حقا که اباالفضلی
این است فضایل در  قاموسِ علمداری

در مِدحَتِ مولایت  شد خطبه ی قرّایت
هم اُسوه ی گفتاری  هم الگوی رفتاری

در اوجِ مصیباتت  برپاست مناجاتت
مانند امام خویش  پُر اشک و سبکباری

تو کوه کراماتی  مُستغرقِ فِی الذّاتی
هم زاهد و هم عابد  هم عاشق و عیّاری

تا بابِ حوائج شد  نام تو، چه رایج شد
رو بر حرم آوردن  در اوجِ گنهکاری

جایی که امامِ تو  فرمود: بِنَفسی اَنت
از مرحله ی عصمت  آقا! تو چه کم داری؟

دستانِ شفیعِ تو  پروازِ رفیعِ تو
گوياي مقاماتیست  کز زُمره ی اَبراری

حقا که جوانمردی  درمانِ همه دردی
اما شب عاشورا  شد کار به دشواری

دشمن که اَمان آورد  صبرِ تو بجان آورد
میداد در آن هنگام  زینب بتو دلداری

صبرِ تو سِلاحت بود  حلمِ تو بصیرت بود
این صبر و بصیرت ساخت  خون از بصرت جاری

حقِّ تو ندانستند  پس راهِ تو را بستند
حُرمت ز تو بشکستند  در لحظه ی خونباری

دست تو جدا کردند  فرق تو دوتا کردند
در حصر چها کردند  با شیوه ی خونخواری

غرقابه ی خون گشتی  از اسب نگون گشتی
بی دست فرود آمد  آن کوه به اجباری

در مقتلِ نخلستان  ارباب پیِ دستان
در علقمه زهرا بود  میکرد عزاداری

ای اُمِّ بنین مامت  این است سرانجامت
زهرا بتو فرزندم  میگفت، چه دیداری

تا قحطیِ آب آمد  آوای رباب آمد
میگفت عطش سخت است  بر کودکِ گهواری

فرمود تو را مولا  شرمنده مباش از ما
عباس! جَزاکَ الله  تو آخرِ کِرداری

بهتر که ندیدی در  بی حُرمتیِ معجر
نانوسِ خدا میشد  راهی، سرِ بازاری

در مجلسِ بیگانه  با آتشِ خصمانه
میسوخت دلِ زهرا  از تهمتِ بدکاری

ما منتظریم آید  آن منتقمِ احمد
تو همرهِ او باشی  در روز وفاداری

  • پنج شنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 1:14
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران