امشب از تشنگی سخن دارم
که از آن آب در دهن دارم
کار دارند عاشقان با شب
بهترين فرصت تمنا شب
مزد امشب نماز فردا شب
من مناجات مى کنم با شب
شب مناجات مى کند با ماه
سر ماه است عمامه خورشيد
دست ماه است نامه خورشيد
تن ماه است جامه خورشيد
ماه يعنى ادامه خورشيد
مى شود آفتاب شب ها ماه
سر و کارم که با سحر افتاد
جگر من به دردسر افتاد
خواب در چشم ها اگر افتاد
بار ما گردن قمر افتاد
همه خوابيده اند الا ماه
اشک هاى مرا جگر گفتند
به من از کودکى شرر گفتند
از ابوالفضل بيشتر گفتند
اشتباه است اگر قمر گفتند
تازه يک چشم اوست صدتا ماه
تا کنار حسين ما رفتيم
تا که باب الحسين را رفتيم
با ابوالفضل کربلا رفتيم
هر کجا رفت و هر کجا رفتيم
جلو انداخت کار ما را ماه
همه در محضرش وضو دارند
از سر کويش آبرو دارند
و توسل به دست او دارند
بعد ازين اهل بيت عمو دارند
چه عمويي -ببين- سراپا ماه
چشم هايش همان جلالش باد
ماه قربان آن جمالش باد
صلوات خدا به بالش باد
شير ام البنين حلالش باد
کيست عباس: کوه، دريا، ماه
بيشتر جلوه مى کنى در شب
مى شود با تو ديدنى تر شب
وقت وصل است وقت آخر شب
شب که از راه مى رسد هر شب...
ماه را مى کند تماشا ماه
وچه کوچه پى گدا مى گشت
سنگ در دست او طلا مى گشت
سايبان سه ساله ها مى گشت
آنقدر بين کربلا مى گشت
دور زينب به جاى زهرا ماه
غير از ام البنين نديده کسى
چشم او را نبين، نديده کسى
ماه را در زمين نديده کسى
هيچ جا اين چنين نديده کسى...
تشنه لب آفتاب، سقا ماه
چشم هايش به خيمه ها افتاد
مشک هم زير دست و پا افتاد
هيبتش از سر و صدا افتاد
دست هايش جدا جدا افتاد
شد ستاره ستاره حالا ماه
- پنج شنبه
- 14
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 2:42
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه