دو چشمت انگبینجوشان و لبهایت فراتآور
چراغت راهگستر ، کشتی نوحت نجاتآور
قلم باید شوند اشجار در ثبت دمی از تو
برای لیقهی کتّاب ، دریاها دواتآور
به سمتت وحی شد نازل، که هستی فیض را قابل
پدر باشد کمیلآموز و فرزندت سماتآور
تو را در شطِّ رنج ای شاه! میبینم نمیدانم
که ایثار تو باشد در نهایت کیش و ماتآور
تو را مجموعهی اضداد مینامند عاشقها
که شادی بیتو حزنانگیز و غم با تو نشاطآور
خدا در ذات زیبایت جلالش را نشان داده
نشان دادهاست احسان قدیمت را صفاتآور
هرآنکس شاه! شمشادِ قدت را دید «حافظ» شد
بهرغم اشک شورش میشود شاخِ نباتآور
کنار کفّ العبّاس آمده عیسی و میدانم
نمییابد به جز دست علمدارت حیاتآور
مرا بیما و بیمن کن، کلامم را مطنطن کن
که هستی فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتآور
تو را در «اهدنا» دیدم صراط مستقیمی که
به حقپیمایی افکار میگردد ثَباتآور
به زیر تیر هم تکبیرةالإحرام میگویی
الا تلمیح اذکارت یقیمون الصّلاتآور!
به خوانت منعمم گردان! که داری سورهی انسان
برای این گدایت باز یؤتون الزّکات آور
خدا تنها تو را «فی البحر کالأعلام» میگوید
چه نوحی هست جز تو «اَلجَوارِی المُنشآت»آور؟
چه رازی در سه بار آوردن نامت نهان کردی؟
چرا اینگونه میباریم؟ نامِ التفاتآور!
به دست دوستداران تو درّی بود در محشر
بنازم اشک چشمم را که میآید براتآور
کرامت میچکد از لای مژگان نجیب تو
نیازی نیست بر لاتانِ عزّی و مناتآور
به ایجاز آمدم حرفی از اعجاز تو را گویم
زمان قبض روحم مرحمت کن انبساط آور
چنان از شطح لبریزم به دارالوصف توحیدت
که میترسم بگویم بودهای عین القضاتآور
- پنج شنبه
- 14
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 17:57
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مجید لشکری
ارسال دیدگاه