• جمعه 2 آذر 03


همه عمر تو محرم بود

3474

شعر بسیار زیبا و سروده شاعر ارزشمند آقای یوسف رحیمی برای محرم

همه عمر تو محرم بود

امشب از آسمان چشمانت

دسته دسته ستاره مي چينم

در غزل گريه‌ي زلالت آه

سرخي چارپاره مي بينم

 


زخمهاي دل غريبت را

مرهم و التيام آوردم

باز از محضر رسول الله

به حضورت سلام آوردم


در شب تار تيره فهمي ها

روشني را دوباره آوردي

آسمان را کسي نمي فهميد

تا که با خود ستاره آوردي


ساحت مستجاب سجاده!

بندگي را تو يادمان دادي

دل ما شد اسير چشمانت

دلمان را به آسمان دادي


آيه آيه پيام عاشورا

در احاديث روشنت گل کرد

امتداد قيام عاشورا

در تب اشک و شيونت گل کرد


دم به دم در فرات چشمانت

ماتم کربلا مجسم بود

چشمه تو لحظه اي نمي آسود


همه‌ي عمر تو محرم بود



چلچراغي ز گريه روشن کرد

در دلم اشک بي امان تو

تا هميشه مناي چشمانم

وقف اندوه بي کران تو

 

در غروب غريب دلتنگي

ناگهان حال تو مشوش شد

جان من! روي زين زهرآلود

پيکرت سوخت غرق آتش شد

 

گرچه از شعله هاي کينه شان

پيکر تو سه روز مي سوزد

ولي از داغهاي روز دهم

جگر تو هنوز مي سوزد

 

آه آتشفشان چشمانت

دير ساليست بي گدازه نبود

همه‌ي عمر خون دل خوردي

داغهاي دل تو تازه نبود

 

ديده بودي سه روز در گودال

پيکر آسمان رها مانده

سر سالار قافله بر ني

کاروان بي امان رها مانده

 

چه کشيدي در آن غروبي که

نيزه ها ازدحام مي کردند

سنگها بر لبي ترک خورده

بوسه بوسه سلام مي کردند

 

دل تو روي نيزه ها مي رفت

دستهايت اسير سلسله بود

قاتلت زهر کينه ها، نه نه!

قاتلت خنده هاي حرمله بود

 

جان سپردي همان غروبي که

عشق بر روي نيزه معنا شد

دل تو در هجوم مرکب ها

بين گودال ارباً اربا شد

 

شاعر : یوسف رحیمی

منبع : کاروان دل

  • پنج شنبه
  • 20
  • آبان
  • 1389
  • ساعت
  • 19:13
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران