تو را آفریده که خود را ببیند
تجلی أسمای حسنی ببیند
خودش از ازل خیره ات بود و حالا
زمانش رسیده که دنیا ببیند...
تو آن کنز مخفی بالا نشینی
که تنها تو را ذات أعلی ببیند
تحیر فتاده به جان ملائک...
خدا را ببیند؟ شما را ببیند؟
بدون سبب نیست بر ساق عرشی
تو را دوست دارد که بالا ببیند
دلش تنگ عرش است زهرا و هر شب
میان جمال تو أسماء ببیند
به هر کس نگاهت بیفتد، یقینا
اگر کور باشد چو بینا ببیند
"
- پنج شنبه
- 14
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 19:43
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه