پیراهنی که فاطمه با گریه اش دوخت
هر تکه اش در دست خیل کافران بود
انگشتر دستی که از مچ ها بریدند
در دست غرق خون و پست ساربان بود
بعد از تو زینب را که کس او را ندیده
با پای زخمی مجلس نامحرمان بود
ای وای بعد از حضرت عباس ...دشمن
با کودکان خسته ات نامهربان بود
در مجلس اغیار پیش چشم زینب
سهم لب زخم حسینش خیزران بود
زینب رسیده تا سرت را پس بگیرد
عمامه و انگشترت را پس بگیرد...
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 1:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه