وضعیتِ زندان این آقا اسفبار است
دنیای زندانی فقط سقف است ، دیوار است
چشمان او از دیدن خورشید محروم است
خورشید ، اما بیشتر مشتاقِ دیدار است
مغرب که شد با سفرهی رنگینی از آزار
جلاد آمد گفت که هنگام افطار است
سیلی و شلاق است قوت غالبش اغلب
روزه گرفتن با چنین وضعی چه دشوار است
غیر از تنش زخم عمیقی بر جگر دارد
دشنام خوردن بدتر از هر نوع آزار است
انگار که کهنه عبایی بر زمین پهن است
چیزی نمانده از تنش ؛ از بسکه بیمار است
دیگر توان ایستادن در نمازش نیست
از بسکه آهن روی ساق پای او بار است
از راههای منتهی به عرش میگوید
مردی که در قعر سیه چالی گرفتار است
با حلقهی زنجیر هم تسبیح میسازد
شبزندهداری که تنش زنجیربازار است
مقتل که خواندم با خودم گفتم «مسلمان نه !!»
این ظلمها در حق «زندانی» سزاوار است ؟
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 6:48
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه