روی کاغذ دل نوشته شد، با مداد تابنده: فاطمه
نامه را فرستنده شاعری، در مدینه گیرنده فاطمه
بسته شد به پای کبوتری، مُهر نامه ام مِهر مادری
باز می کند ذره پروری، در حق نویسنده فاطمه
می نویسم از آنچه دیده شد، روح تا به خلقت دمیده شد
ناگهان بهشت آفریده شد، از بهار لبخند فاطمه
نور ذات الله را ببین، ماه هم به حرف آمد این چنین
اَظهرُ مِن الشمس باشد این، زهره ی درخشنده فاطمه
مریم است و معبد که ناگهان، شد به سجده تا گشت بی امان
عطر یاس چادر نماز تو، در فضا پراکنده فاطمه
گفته حضرت عسکری چنین، "نَحنُ حجةُ الله"... پس یقین
"حجةٌ علينا" نمی شود، جز تو را برازنده فاطمه*۱
ای که از مقامات برتری، کار فضه ات کیمیاگری
پس کنون که خورشید پروری، سایه ی تو پاینده فاطمه
ای قرار حیدر قرار تو، ذوالفقار او ذوالفقار تو
بوده فتح آن قلعه کار تو، با تو در علی کنده فاطمه
خاطرات دلتنگ کوچه را، می نگارم اما بگو چرا
بی هوا به دیوار می خورد، نامه ی سراینده فاطمه
تو برای مظلومیِ علی، شب به شب به هر در زدی ولی
هیچ کس جوابی نمی دهد، غیر از اینکه شرمنده فاطمه
لااقل نپرسید یک نفر، ماجرا چه بوده ست پشت در
بسته شد پس از تو به سادگی، در مدینه پرونده فاطمه
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:27
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه