پس صحبت از شفاعت محشر شروع شد
روزی که کار ساقی و ساغر شروع شد
جنت نبود، نار نبود و زمین نبود
دل بود و دلربایی دلبر شروع شد
تا شاهدی نظاره گر ماجرا شود
خلقت ز چشم های پیمبر شروع شد
آیینه ای مقابل رویش گرفت و بعد
ترسیم روی حضرت حیدر شروع شد
آنگاه در میانه ی آن دو به خط نور
مادر نوشت و قصه ی مادر شروع شد
نور انعکاس کرد و از آیینه ها گذشت
تکثیر نور بین دو گوهر شروع شد
در عرش پنج پیکره ی نور قد کشید
پس خلقت خلائق دیگر شروع شد
گل کرد حب فاطمه و بغض فاطمه(س)
از آن به بعد رحمت و کیفر شروع شد
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:29
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حسن اسحاقی
ارسال دیدگاه