از دست داده ام همه کس را ؛ تو را که نه
از غير، دل بريده ام از آشنا که نه
چون بادبادکی نخ اين دل به دست توست
من از تو دور می شوم اما جدا که نه
من را به درد غيبت خود امتحان مکن
می ترسم از شکست خودم از بلا که نه
درمان درد کهنه ي ما ادعا نبود
بايد دعا کنيم؛ نه ... تنها دعا که نه
گفتم که در فراق رخش گریه میکنم
گفتا که مرهمی ست برایت دوا که نه
گفتم که می شود به نگاهی دوا شود؟
گفتا تو چشمِ باز بياور؛ چرا که نه؟.
بايد تو را صميمی و صادق صدا کنم
با قيل و قال و همهمه و هوي و ها که نه
چشمام دره سفید مره دنیام سیا مره
" يَک روز بييی ببينُمِت آقا خدا کِنَه"
- پنج شنبه
- 21
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:38
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سعید تاج محمدی
ارسال دیدگاه