گر بدوم روزگار بهر نگاهی به یار
به که تمنا کنم حور و قصور از نگار
چون نتوانم به شست دامنش آرم به دست
به که سپارم سرم بهر نگارم به دار
آب حیات از خدا گر طلبم من جفا
آب حیات است مرا لعل لبی خوشگوار
سوز غم از عاشقان هجر رخ از مهوشان
من چه بگویم که آن کرده جهان بی قرار
شمس جهان روی او عارض نیکوی او
دل برود سوی او تا که بگیرد عیار
- جمعه
- 22
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 3:5
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا توحیدی
ارسال دیدگاه