صف به صف خیل ملائک به فلک استادند
بال بربال زنند و زطرب دلشادند
همه خاموش زهر ولوله و فریادند
خبر از خلقت طاووس بهشتی دادند
دست برسینه نهاده، همه گُل دردستند
دل زکف داده و آماده ی وصلش هستند
ناگهان شور ونشاط دگری برپاشد
صحبت از قطره نبود و سخن از دریاشد
همه جا غرق تماشا، همه جا زیبا شد
آخرین مهرجهانتاب ولا پیدا شد
واژه های همه ی شعر مرا برهم زد
«عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد»
آه ای عشق تو مارا به کجاها بُردی
از زمین اوج گرفتی به ثریا بُردی
دل مارا به سوی گلشن طاها بُردی
نام زیبای گل نرگس مارا بُردی
لحظه ای صبرکن ای عشق،که آماده شویم
صلواتی بفرستیم و دل آزاده شویم
کاش رخصت بدهد تا که ترابش باشیم
مست از عطر دل انگیز و گلابش باشیم
همه جا هم نفسان تب وتابش باشیم
آمده در ره او ،پا به رکابش باشیم
شکرلله که چنین غرق ارادت شده ایم
باز دعوت شده ی جشن ولادت شده ایم
چندسال است که ما جشن ولادت داریم
با خیال خوش تو ذکر و عبادت داریم
گرچه دوریم زتو ،بر تو ارادت داریم
چشم بر راه تو ای صبح سعادت داریم
کاش جشنی به حضور تو به پا میکردیم
جان خود را به قدوم تو فدا میکردیم
کافران از خبر آمدنت آشفتند
عرشیان اشک زمژگان به وصالت سفتند
عاشقان مثل گُل از مقدم تو بشکفتند
عطر انفاس تو پیچید وملائک گفتند
«نفس باد صبا مُشک فشان خواهدشد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد»*
ای جلال لله و ای نور علی نور، بیا!
معنی آیه ی والشّمسی و والطّور، بیا!
لیله القدر بشر، آیه ی مستور، بیا!
محیی دین، نفست نفخه ای ازصور، بیا!
هستی دین خداوند زهست تو بود
پرچم نصرمن الله به دست تو بود
گرچه درجان همه شوق تمّنا باقی است
قطره فانی شود وجلوه ی دریا باقی است
جمعه ی روز ظهور تو به دنیا باقی است
چندجمعه دگر از زندگی ما باقی است
اشک حسرت زچه درهجر نپاشیم همه
حیف باشد که در آن جمعه نباشیم همه
از توّلای تو ما نور خدایی داریم
پیش خورشید فلک جلوه نمایی داریم
کی زدرگاه تو ما فکر جدایی داریم
این سخن را همه با شعر«وفایی» داریم
گرچه سخت است ولی منتظرت می مانیم
یک سحر می رسی از راه ،همه می دانیم
- یکشنبه
- 24
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 2:53
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
سید علی اصغر حمزه