مست و فرزانه به عشق تو گرفتار منم
انکه سر می نهد از غصه به دیوار منم
بهر حب تو سرم بوسه به شمشیر زند
پسر فاطمه خندان به سر دار منم
ابن عم رحم نما رو به سوی کوفه میا
که زبهر تو بر خواهر تو زار منم
ای جگر گوشه زهرای بتول از هر بام
سنگ خوردم که چرا بر تو مدد کار منم
جان تو کوفه مرا خاطره ها یاد آورد
که از آن خاطره ها دیده خونبار منم
یاد آن شهرم و آن بیت و در سوخته اش
یاد ان سینه سوراخ ز مسمار منم
تا که بر لعل لبم نام تو آمد مولا
صید پر بسته این فرقه خونخوار منم
گاه فکر تو گه زینب و گه اصغر تو
شعله ور زآتش غم سخت شرربار منم
انکه آواره و سرگشته سودای بلاست
همچو مجنون شده در کوچه و بازار منم
الغرض آنکه در این وادی بی مهر و وفا
می شود مهر تو از عشق خریدار منم
حبیب الله موحد
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1391
- ساعت
- 7:34
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه