بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی
از ضربت در دست بر پهلو گرفتی
برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده
گویا سراغ خانه را از او گرفتی
تو آفتاب شهر بودی در مدینه
از ظلم کین دشمنان سوسو گرفتی
وقتی علی را در میان کوچه بردند
با گریه از فضه سراغ او گرفتی
چون شیر حق را دست بسته دیدی آندم
شال علی را با ید و بازو گرفتی
قنفذ که دید آن قدرت زهرایی تو
زد با قلاف و ذکر لب یا هو گرفتی
رویت بسوی مضجع بابا نمودی
با ناله راه دشمن از هر سو گرفتی
شاعر:محمود بهرامی
- شنبه
- 30
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- محمود بهرامی
ارسال دیدگاه