فاطمیه باز دلها را مُصفّا می کند
باز دلها را چنان مجنونِ صحرا می کند
با نسیم فاطمیه دل شکفته می شود
با زبان عشق سرّ دوست گفته می شود
فاطمیه اشک را جاری کند از دیده ها
در نظر آید درین ایامِ غم بِشنیده ها
فاطمیه آهِ مولا را تداعی میکند
فاطمیه اشک زهرا را تداعی میکند
فاطمیه می برد از شیعه آرام و قرار
غربت شیر خدا را می نماید آشکار
فاطمیه حرف ها دارد ز رنج و چشم تر
فاطمیه حرف ها دارد از آن دیوار و در
فاطمیه هست دیوان غزل های شرف
اشک بانوی مدینه غربت شاه نجف
فاطمیه در دلش پنهان هزاران ماتم است
اشک چشمش جاری همچون چشمه سارِ زمزم است
فاطمیه دیده ظلم اُمّتِ شیطان پرست
بر کسی که بوسه می زد مصطفایش روی دست
فاطمیه عِترت طاها چه دیده بازگو
در دفاع از اصل دین زهرا چه دیده بازگو
بِسمِ رَبّ الفاطمه توصیف غم آغاز شد
از زبان فاطمیه شرح آن ابراز شد
روز های آخر ماه صفر زاَمرِ قضا
رفت از دنیا نبیِّ پاک و مُرسَل مصطفی
شهر یثرب گشت یکسر محنت و اندوه و آه
روز پر نورِ نبوَّت گشت یکباره سیاه
شمس فیّاضِ رسالت در خَفای ابر رفت
پیکر پیغمبر پیغمبران در قبر رفت
گرچه میراث نبیُ الله بر حیدر رسید
گرچه در روزِ غدیر این بانگ تا محشر رسید
لیک جمعی قدر نشناسِ بسی بی قید و بند
در مکانی گِرد یکدیگر در آن روز آمدند
امر و فرمان خدا را زیر پا بگذاشتند
رسم آئین وفا را زیرِ پا بگذاشتند
گوهر پر ارزش حی جَلی دزدیده شد
مَنصبِ پاک خلافت از علی دزدیده شد
ای امان از خون دل های امیرالمومنین
بعد پیغمبر ولیُ الله شد خانه نشین
بین آن امت یکی بر ظالمان غالب نبود
یک نفر حامیِ فرزند ابیطالب نبود
دید زهرا حال و روز مقتدا ، آهِ حبیب
دید زهرا بین دشمن رهبرش مانده غریب
دید زهرا که ولایت گشته اینجا پایمال
بعدِ احمد شد حرامِ دین مبدّل بر حلال
یاعلی گفت و پی احیای دین از جای خواست
آری آری باید از بهر ولا بر پای خواست
حضرت صدیقه در راه ولا از جان گذشت
یاس بود و از خود و از غنچه اش ، یاران گذشت
یک حرامی خواست مولا را برد در بین عام
سوی آن مسجد که بودی بهر بیعت ازدحام
همچو پروانه وَفایش را نشان شمع داد
پشت در رفت و جوابی سخت بر آن جمع داد
آن حرامی چون شنید آن پاسخ ام الحسین
ناگهان از بغض تیری زد به قلب عالمین
لال گردم کاش از شرح غمِ آن ماجرا
من فقط این را بگویم گفت ای فضه بیا
فضه ، اِی از اشک غم چشمان پاکت تر شد
کن مدد یاس نبوت غنچه اش پرپر شده
آری آری شعیان قدر ولایت این بود
فاطمه سِرّ دوام مکتب و آئین بود
اوکه خود بود عصمت الله و فلک در محضرش
بهر اثبات ولایت شد فدای رهبرش
با خودش بیگانه بود آن حامی و کُفوِ وَلی
بود در هر عرصه ذکرش یاعلی و یاعلی
فاطمیه بر من و تو درس غیرت میدهد
فاطمیه درس زیبای ولایت می دهد
فاطمیه نخل ایمان را پر از حاصل کند
بر نِیِستان هر دل بشکسته را واصل کند
یاد شهدا:
یاد آن گریه کنان نابِ بی همتا به خیر
بین سنگر ناله ها با ذکر یا زهرا به خیر
ای شهیدان باز آمد وقت اشک و زَمزَمه
باز آمد عطر غمگین عزای فاطمه
جایتان خالی است در این بزم اشک فاطمی
تا رسد روز ظهور آن ولیّ هاشمی
- چهارشنبه
- 3
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:16
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه