دست من و دامانِ تو ای مادر سادات
جرم من و غفران تو ای مادر سادات
یزدان تَعالی بُوَد از بارگهِ قُدْس
مدّاح و ثناخوان تو ای مادر سادات
آباد شد آن دل که شد از موهبت عشق
بِیغوله و ویرانِ تو ای مادر سادات
باشد به مِنای شرف و عزّت و ایثار
جانِ همه قربانِ تو ای مادر سادات
فخرم همه این است که مسکین حسینم
آن یوسف عطشانِ تو ای مادر سادات
ای صد چو ذبیح الَّهْ و ایّوبِ پیمبر
خاکِ در سلمانِ تو ای مادر سادات
اَبْرِ کرمی و زِ اَزَل بوده و هستم
در حَسْرتِ باران تو ای مادر سادات
در روز قیامت عَمَلِ خَلْقْ بگردد
سنجیده به میزانِ تو ای مادر سادات
از بس که مقامِ تو رَفیع است و بلند است
عالَم شده حیرانِ تو ای مادر سادات
اَنْوارِ ولایت به دلِ دَهْرْ بتابد
خورشیدِ فروزانِ تو ای مادر سادات
ما هم ، همه در راه ولایت ز دل وجان
هستیم به فرمانِ تو ای مادر سادات
با خامنه ای عَهْدِ خوشِ عشق بِبَستیم
این لالۀ بستان تو ای مادر سادات
ای تا به اَبَد قلب محبّینِ ولایت
شعله وَرْ و سوزانِ تو ای مادر سادات
اشک حسن و آه حسین و غم زینب
شد شمعِ شبستانِ تو ای مادر سادات
آتش به دلِ خونِ پیمبر به جِنان زد
سوزِ غمِ هجرانِ تو ای مادر سادات
در کوچه و پشت در و مسجد شده ثابت
دین تو و ایمانِ تو ای مادر سادات
اسلام و ولایت شده إحْیا به مدینه
از نُطقِ چو طوفانِ تو ای مادر سادات
فتاحِ حُنِیْن و آُحُد و خندق و خیبر
گردید پریشان تو ای مادر سادات
افسوس که شد چیده به پشت در خانه
آن غنچۀ بستان تو ای مادر سادات
در پشت در آتش به دل ارض و سما زد
سوز دل و اَفْغانِ تو ای مادر سادات
مظلومِ دو عالَم شد از اعماقِ وجودش
دلخسته و گریانِ تو ای مادر سادات
کِیْ طِبق وصایای رسول الَّهْ عَمَل کرد
آن دشمن نادانِ تو ای مادر سادات
گردیده دلم یاد غم تو به مدینه
چون شمع فروزانِ تو ای مادر سادات
هنگامۀ غُسْلَت به علی گشت نمایان
آن غربتِ پنهانِ تو ای مادر سادات
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 17:4
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه