ای مادر جَوونم درد و بلات به جونم
می خوام کنار بستر روضه برات بخونم
یادت میاد یه روزی تو کوچه ی مدینه
راه تو رو گرفتن اصحابِ ظلم و کینه
برای این نامردا فدک شده بهونه
جواب خوبیات و دادن با تازیونه
من اون من اون موقع برا تو یه دنیا غصه خوردم
دست تو رو گرفتم به سمت خونه بردم
از بعد اون جسارت چه سختی ها که دیدی
خواستی که پیدام کنی دست به زمین کشیدی
گفتی به من حسن جان دشمن ما بی رحمه
از ماجرای کوچه بابات چیزی نفهمه
یادت میاد یه روزی چهل تا اهل ذلت
آتیش زدن به دربِ خونه ی آل عصمت
از ماتم تو مادر ببین دلم شده زار
امون زِ زوضه های آتیش و دود و مِسمار
کنار بستر تو کارم فغان و آهه
مادر ببین که دیگه روز بابام سیاه
تو آسمون مِهراب ، شامت فلق نداره
واسه قنوت و تکبیر دستات رمق نداره
سوز دلم رسیده تا آسمان و لاهوت
مادر چرا دُرُست کرد اَسما برا تو تابوت
ببین که امّ کلثوم شده حزین و مضطر
حسین زانوی غم بغل گرفته مادر
می کُشه بابامون رو این ضعف پیکر تو
زینب نشسته مادر کنار بستر تو
از غصه ی تو جاری اشکاش از دو عینه
بعد از وصیت تو فکرش فقط حسینه
تا صحبت از کفن شد زینب شده پریشان
انگار داره می بینه حال شهیدِ عطشان
انگار داره میبینه دل جز مِحَن نداره
تو قتلگاه حسینِ زهرا کفن نداره
اِلهام شده به قلبش اَسرار و راز نیزه
پیشش میخونه قرآن سر بر فرازِ نیزه
انگار داره میبینه زینب که اهل رازه
جسم حسین به گودال ، ده اسب و نعل تازه
انگار داره میبینه ، اندوه اهل افلاک
عریان تن حسینش ، در بین خار و خاشاک
انگار داره میبینه ، گلبرگ نیلی و یاس
در بین خاک و خون ها ، بی دست مونده عباس
انگار داره میبینه ، گلبرگ سرخ لاله
سیلی خورد زِ دشمن فاطمه سه ساله
- شنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:7
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه