صدای حضرت سبحان به گوش می آید
نوای مطرب و ساقی به نوش می آید
که بحر رحمت حق در خروش می آید
هلا به باده خوران می فروش می آید
و دیگ بخشش ایزد به جوش می آید
چوپادشاه خطابخش جرم پوش می آید
که ذوالفقاربه دست وعلم به دوش می آید
چو ماه مجلس نرگس دمیده از مشرق
عوالم از نفخاتش شدست مستغرق
گذشت موسم هجران و وقت دیدار است
دهید مژده که ایام وصل دلدار است
فضا معطر از عطر و بوی دادار است
تمام حرف و سخن ها سخن از این یار است
که یوسف همه یوسفان به بازار است
هزار همچو زلیخا تو را خریدار است
دو چشم نرگس زهرا هنوز بیدار است
رسید مژده که ایام ما به کام آمد
مه سپهر ولایت مه تمام آمد
نظاره کن به رخش جلوه های یزدان را
تمام عزت و شوکت بقای یزدان را
شنو زغنچه لبها نوای یزدان را
به دست های مبارک لوای یزدان را
ببین تو زینت عرش و سرای یزدان را
به قلب پاک و مطهر صفای یزدان را
که دفع می کند از ما بلای یزدان را
عطا نموده به دنیا تمام عقبا را
وهدیه کرده به ما این امام زیبا را
هزار یوسف مصری اسیر و دربندش
به یک کرشمه زلیخا ست آرزومندش
که برده دل زخدا گوشه ای زلبخندش
نوشته است فاطمه به روی سربندش
گرفته است حسن در بغل چوفرزندش
همان که عالم و آدم شدست پابندش
فتاده سجده کند در بر خداوندش
چه سجده ای که ملائک به حسرت افتادند
و یک صدا همه تکبیر حق به سر دادند
بیا بیا که دگر خسته دل ز هجرانیم
بیا بیا که گنه کرده ایم و می دانیم
که لحظه لحظه شما را زخویش میرانیم
کویر تشنه و در انتظار بارانیم
جدا شده زحقیقت جدا زقرآنیم
به سوگ غصه نشسته ، به سوگ یارانیم
فقط دعای فرج بهر خویش می خوانیم
نمانده از غم هجران به چشممان سویی
قسم به حضرت زهرا س نشان بده رویی
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 9:35
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میلاد یعقوبی
ارسال دیدگاه