• سه شنبه 4 دی 03


متن شعر ولادت امام زمان عج -(به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا)

583

به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا
گرفتارِ شما هستم که آزادم در این دنیا

سرم را عاشقانه می نَهم زیرِ قدومِ تو
بده قیمت به این چشمِ تَر و بگذار بر آن پا

سلام ای نازدانه... ای گلِ نرگس... گلِ حیدر
تمنّا می کند وصلِ تو را در هر نفس زهرا

نوشته خالقت بر رویِ بازویِ تو جاءَالحق
به زیر افتاده باطل می رود شمشیرتان بالا

پیمبر صورتی و مرتضی سیرت  یقین دارم...
که سربازی کند در لشکرت سردارِ عاشورا

دو زانو می نشیند در حضورت شاهِ خوبی ها
دعا کرده تو را هر روز و هر شب زینبِ کبری

زمین و نُه فَلَک را می زند مالک به نامِ تو
چه از این بهتر آقاجان که من هستم غلامِ تو

تمامِ انبیا را می شود پیدا کنم با تو
تویی آدم تویی نوح و خلیلِ حق تعالی تو

یدِ بیضایِ موسایی دَمِ احیاگرِ عیسی
جمالِ یوسف و لحنِ خوشِ داوودِ اَسراء تو

به شرطِ گامهایِ خِضری اَت دنیا گلستان است
سَر از اَیّوب در صبری... به دریا نوح زد با تو

زمین با تو  زمان با تو  سَمَک با تو... سَما با تو
شبِ معراج می بردی نبی را تا ثریّا تو

نمازِ عاشقی را انبیا پشتِ سرِ احمد...
به جا می آورند آقا صَلاتی و مُصَلّا تو

تو می آیی که برداری تمامِ بارِ دنیا را
کمالِ دینِ خاتم جنةُ الاعلایِ دلها تو

تو شرحِ محشری آقا خودِ پیغمبری آقا
یقین دارم که سر تا پا سراسر حیدری آقا

عجب حالِ خوشی دارم شما تفسیرِ  اِکسیری
سر از اِکسیری و احیاگرِ قلبِ زمین گیری

تو از نسلِ ولیُّ اللهی و تیغِ تو سیفُ الله
تو شیرِ خالقِ مَنّانی و رویایِ شمشیری

صدایِ کعبه هم درآمده می گوید اَدرکنی
بیا ای صاحبِ خانه بگو در خانه تکبیری

کلامُ الله را بر منبرِ حیدر تو معنا کن
قضایی تو  قَدَر هستی  شبِ قدری و تقدیری

تویی لیلایِ دلهایِ شکسته من شدم مجنون
منم دیوانه یِ عشقت منم مجنونِ زنجیری

بگو یا اَیُّهاَ العالم اَناَ القائم اَناَ المهدی
بگو که انتقامِ کشته یِ لب تشنه می گیری

به همراهِ خودت ما را مسافر کن مجاور کن
بده عیدیِ نوکر را مرا اِی یار زائر کن

زیارت پا به پایِ تو اگر باشد صفا دارد
هواخواهم کسی شد که هوایش را خدا دارد

به هر کس گوشِه چشمی کرده ای در عرش آقا شد
کسی را که تو خواهانی ببین جا تا کجا دارد

تو هستی لیلةُ القدرِ دلِ شیدایِ مشتاقان
مناجاتِ لبم طعمِ نوایِ سامرا دارد

رسیده از سفر دلبر تپیده قلبِ نوکرها
در این مجلس هوایم را علی موسیَ الرِّضا دارد

به شوقِ دیدنِ رویت دلم مثلِ کبوترها...
هوایِ پر زدن در صحنِ شاهِ کربلا دارد

برایت روضه می خوانم یقین دارم که می آیی
عَلَم بر خاک افتاده حَرم هوُل ُو وَلا دارد

چه غوغایی شده در علقمه معنا شده مردی
به حقِّ دست و بازویِ بریده کاش برگردی

  • یکشنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 9:41
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران