درِ خونهت یه گدای سرِراهی اومده
با دو دستِ خالی و با روسیاهی اومده
اون گدا که حالا از همه بریده
شهرو گشته تا درِ خونهت رسیده
شهری که تُو هر کوچهش بوی شهیده
درو وا کن، درو وا کن
به گدات یه نیمنگا کن
منو این شبای رحمت، بیقرارِ کربلا کن
رو به قبلهم ولی انگار، توی بینالحرمینم
بذار رو راست بگم اصلاً خیلی دلتنگِ حسینم
..................................
خدایی کردی و از من بندگی که ندیدی
دست خالیمو گرفتی و دلم رو خریدی
حالا که گدا رسیده سر به زیر و...
کولهباری که آوردم و بگیر و
از لبم نگیر دمِ «أنَا الفقیر»و
گله دارم گله دارم، گره افتاده به کارم
غرقِ در چاه گناهم، شده سنگین کولهبارم
پُرِ از عطش که میشم، پُرِ از یه قلب بیتاب
تشنه میشم و میفتم یاد ششماهۀ ارباب
- چهارشنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 9:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه