دردهایم را شبِ پنجم مداوا میکنم
تا ببخشایی مرا خیلی تقلا میکنم
چند روزی میشود مهمانِ این میخانهام
تا زمان دارم خودم را در دلت جا میکنم
گر چه جایِ من میانِ بندگانِ پاک نیست
جایِ خود را بینِ خوبانِ تو پیدا میکنم
چشمهایی که ز فرطِ معصیتها تار شد
در سحرها با عنایاتِ تو دریا میکنم
شرمسارم، هرچه کردم توبههایم کال ماند
بسکه بهرِ توبه هِی امروز و فردا میکنم
گر چه اشکی نیست در چشمم بریزم در سحر
امشب از بی حالَیم با غُصه سودا میکنم
سالها از عمرِ من طی شد به پای معصیت
بعدِ عمری خویش را این بار احیا میکنم
گر مرا محشر به جرم زشتیَم رسوا کنی
خوبی و عفوِ تو را آن روز افشا میکنم
راهِ برگشتی ندارم، لیک امشب آمدم
خویش را از این پلیدی ها مُبَّرا میکنم
هر بلایی بر سرم آید به تو حق میدهم
پس خودم را بهرِ رسوایی مهیا میکنم
التماست میکنم از خانهات دورم مکن
مینشینم گوشهای تنها تماشا میکنم
با تمامِ زشتی و روی سیاهم باز هم
میروم در کوچهها و، رو به زهرا میکنم
- چهارشنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 9:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه