صحبت از آقایی اش شد..لفظِ آقا شد خجل
صحبت از زیبایی اش شد هرچه زیبا شد خجل
قامتش بر سروهایِ روزگاران طعنه زد
حرفِ از قدّش زدیم و نخلِ طوبا شد خجل
بر اسیران و یتیمان هی تفقّد می نمود
بسکه بخشید و کرم فرمود،دریا شد خجل
خواستم تفسیری از نامِ علی آید وسط
دیدم ای وایِ دلم تفسیر و معنا شد خجل
ما کجا و گفتنِ ذکرِ شریفِ مرتضا..
نامِ او بردیم بی تطهیر و لبها شد خجل
سرّ نامکشوفِ دنیا بود..رازِ نه فلک
از فضلیت هاش گفتم رازِ افشا شد خجل
فکر او پرواز بود و بال در بالِ صفا
بی محلّی کرد بر دنیا و دنیا شد خجل
جامِ می در کاسه هایِ عاشقانش پُر نمود
آنقدر مِی ریخت گویا جام و صهبا شد خجل
در حمایت کردن از او سینه و پهلو شکست
باز هم ماندم چرا امّ ابیها شد خجل
پشت در تا دید زهرایِ جوانش را بخاک
از زمین افتادنش چشمانِ مولا شد خجل
شاعر: محسن راحت حق
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 13:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه