لحظه های سخت و جانفرساست بابایِ غریب
ذکرِ تو بدجور بر لبهاست بابایِ غریب
در دلم دل شوره افتاده ..پُر از دلتنگی ام
بینِ قلبم محشری بر پاست بابایِ غریب
مثلِ سیلابی شدم زمزم شده چشمانِ من
از فراقت دیده ام دریاست بابایِ غریب
این که راحت می شوی از مردمِ دنیا پدر
این تصوّر ها فقط زیباست بابایِ غریب
تجربه کردم یتیمی را پس از مادر ..ولی
ای هیاهوهاپُر از غوغاست بابایِ غریب
بر مشامم می رسد از دور و اطرافِ اطاق
این شمیمِ مادرم زهراست بابایِ غریب
من فداییِ حسینم خاطرت آسوده باد
دخترت شوریده و شیداست بابایِ غریب
در حفاظت از من زینب وصیّت می کنی
این یلی که نامِ او سقّاست بابایِ غریب
بر ابالفضلم سفارش کن پُر از غیرت شود
این صفت را گرچه او داراست بابایِ غریب
از شلوغی ..از سرِ بازار می ترسم پدر
نیّتم امداد در آنجاست بابایِ غریب
- سه شنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه