من با خیال عشقِ رُخَت زِنده ام حسین 
با این خیال،دل ز همه کَنده ام حسین 
. 
هر چند بی بَضاعت و نا قابلم ، ولی 
خود را برآستان تو افکنده ام حسین 
. 
تا سَر ، سُپرده ام به وفای تو، تا اَبَد 
از دولت وِلای تو پاینده ام حسین 
. 
از فِتنۀ زمین و زمانم چه غم که من 
بر ظِلّ رحمت تو پناهنده ام حسین 
. 
گر لطف تو نگیرد از دست، روز حشر 
درپیشگاه عدل سرافکنده ام حسین 
. 
چشمم بدست لطف تو باشد ، ترّحمی 
مسکین بینوایم و درمانده ام حسین 
. 
از دَر مَران مرا زسر لطف ، رحمتی 
آخر به بندگان دَرت بنده ام حسین 
. 
دستم تُهّی و بر حَسَناتم امید نیست 
از سیئِات پُرشده پرونده ام حسین 
. 
شب خیزم و ز وصف همه بسته ام زبان 
تنها تو را به شوق سِتاینده ام حسین 
. 
. 
                    
                    
                
                - سه شنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه