خدیجه ای همسفر غم هایم
مرو که بی تو بخدا تنهایم
میسوزم از غم هجر تو هر دم
شد چشم فاطمه چشمه زمزم
مولاتی ام فاطمه مدد
نمیرود زخاطرم احسانت
وفا و لطف و کرم و پیمانت
در غمها محرم دردم تو بودی
تنهایم رفتی از چه پر گشودی
مولاتی ام فاطمه مدد
در عمر خود بپای من بنشستی
زخم و جراحات مرا می بستی
بعداز تو ای یگانه یار و غمخوار
بر بابا میشود زهرا پرستار
- سه شنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 11:35
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه