• سه شنبه 15 آبان 03

 حسن لطفی

ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام -(اگر جاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم)

691
1

صدای غدیرم
برای علی‌ام برای غدیرم
من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم
من از امتداد بلندِ ندای غدیرم
اگر می‌پَرَم در هوای غدیرم
اگر واژه‌ام در رسای غدیرم
ثنای غدیرم
که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم
که مدیون صلح قیام آفرینم
که مدیون تدبیر دیّان دینم 
که مدیون مردیِ حق‌الیَقینم
رسیدم مگر دامنش را بگیرم
اگر با غدیری اگر با غدیرم 
بگو شُکرِ حق 
شکر الطاف سبحان 
بگو از کریمِ کریمان
بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان
بگو یا حسن جان


چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری
اگر سر به زیری
اگر تشنه‌ای 
یا تَرک خورده‌ای یا کویری
اگر خانه خانه پِیِ در گُشایی 
اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری
اگر در گره‌های این زندگانی اسیری
 اگر بی نصیبی میانِ جوانی 
اگر میکِشی دردها را به پیری
اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری
چه غم داری امشب چه کم داری امشب
بگو از همینجا از این خاکِ ایران  بگو از خزر از خلیج و خراسان  بگو زیرِ ایوان‌طلا  زیرِ باران
 بگو یا حسن جان

دل من اسیر از قدیم و ندیم است 
دلم یاکریم است 
دلم باکریم است
نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است
که تفسیرِ رمز الف لام و میم است 
به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم
که آقا کریم است
که می‌آید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است
شنیدم حدیثی حدیث نفیسی
که دیدند روزی

گدایی که حیران لطفِ حسین است
گدایی که می‌دید در زیر دِین است
گدایی می‌آمد از دل دعایش 
که پُر کرد ارباب ما دستهایش 

گدایی که می‌گفت یکسر بیایَد
پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد 
به او گفت آقا 
اگرچه در اینجا
کَرَم دیدی اما
کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی 
مرا دیدی اما حسن را ندیدی
 که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد
مکرر نیایَد چنان بی‌نیازش کند که به این در پِیِ کیسه‌ی زَر نیاد
 زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید 
و شاید حسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید
چه‌ها می‌کند او به خیلِ  گدایان
 بگو یاحسن جان


جهان جان گرفت و معطر شد امشب
که تقدیر عالم مقدر شد امشب
زمین زَر شد امشب 
که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب
لبِ بامِ اینجا
برای تماشا
برای تمنا 
که جبریل آمد کبوتر شد امشب
خدا مست الله‌اکبر شد امشب
 ظهورِ طهورِ کمال و جمال و جلال و خصالش   به مظهر
 پیمبر اسیر پیمبر  و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب
علی اَلغَرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب

علی نام او گفت و گفت ای مرا جان 
بگو ای حسن جان

سپاه علی را سپهداری آقا
تو سرداری آقا
جگرداری آقا
تو در پیش مولا عَلَم داری آری
به میدان قدم داری آری
که تیغ دودَم داری آری
جلوداری آری
تو مثل شهابی 
تو گرم شتابی 
تو مانند تیری
جمل را امیری
شتربان آن ناقه‌ی سرخ مو دیدت آری که مانند شیری
جمل نه زمین بینِ مُشتت
حسین است پشتت
امیری حسن گفت و نعم الامیری

بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران
بگو یا حسن جان

اگر سایبانی نداری
اگر زائری میهمانی نداری
اگر حوض و فواره  شمع و چراغی و طاق و رواقی پُر از آینه یا اگر خادمانی نداری
اگر زائران تو را می‌زنند و
به جز غم نشانی نداری
به جانت قسم خواهم آمد
برای حرم خواهم آمد
که روزی به پشت امامم قدم در قدم خواهم آمد
حرم سازی‌ات کار ایرانیان است
و آن دَم ضریح تو آماده در اصفهان است
ببین کارگرهای خود را 
ببین رُفتگرهای خود را
که جارو به مژگان کشیم و غبار تو را روی چشمان گریان کشیم و با روضه‌هایت حسن جان کشیم و
دو دم می‌کشیم از دل و جان 
پریشان فراوان
بگو یا حسن جان
(حسن لطفی ۹۷/۰۳/۰۹)

  • شنبه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران