میان شعله ها کاشانه ام میسوزد ای مادر
در آن غوغا تن دردانه ام میلرزد ای مادر
عدو از کین کشد سجاده را از زیر پای من
ببین شیخ الائمه بر زمین می افتد ای مادر
مثال دزد نیمه شب بیایند از درو دیوار
دگر فرزند من از نیمه شب، می ترسد ای مادر
دلم خون گشته از گستاخی ابن ربیع دون
که بر مظلومی ما خاندان می خندد ای مادر
مرا در پشت مرکب می کشد تا در بر منصور
و آن مرد دَنی مِی نزد من می نوشد ای مادر
ولی با این مصیبتها بگریم بهر آن شاهی
که در بین دو نهر آب، لبش می خشکد ای مادر
تنش پر از جراحتها شد و مانند یک بِسمِل*
زمین افتاده و در خون خود می غلطد ای مادر
میان قتلگه آوای هل من ناصرش آید
ولی شمر از غفا راس وِرا می برد ای مادر
یکی پیراهنش را میبرد وآن دیگری شمشیر
ولی آن ساربان انگشتری می دزدد ای مادر
به یاد غربت آن بی معین و بی کفن (لاله)
دو چشمش همچو ابر نوبهار می بارد ای مادر
- دوشنبه
- 26
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 8:22
- نوشته شده توسط
- عادل لاله چینی
- شاعر:
-
عادل لاله چینی
ارسال دیدگاه