غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند
عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند
شدند از در و دیوار وارد و او را
غریب از سر سجادهء دعا بردند
امام محترم و سالخوردهء ما را
پیاده ، پای برهنه ز کوچه ها بردند
عزیز فاطمه را در کمال بی ادبی
بدون مرکب وعمامه و عبا بردند
حدیث آتش و در، در مدینه تکراریست
امام را اگر از بین شعله ها بردند
طناب بوده و یا اینکه نه نمی دانم
ولی غریب همانند مرتضی بردند
دلا بسوز که آن شب امام صادق را
به ضرب طعنه و الفاظ ناروا بردند
دوباره حرمت آل علی شکست اینجا
که با کمال جسارت امام را بردند
میان مجلس او ذاکران دل ما را
به روضه بعد مدینه به کربلا بردند
عجیب این دل ما را پس از کنار بقیع
کنار مضجع سلطان اولیا بردند
غریب کشته شدی ای عزیز دل اما
کجا دگر سرتان را به نیزه ها بردند
غمی که کشته همه اهل بیت را این است
که معجر از سر ناموس کبریا بردند
- چهارشنبه
- 28
- خرداد
- 1399
- ساعت
- 2:41
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه