نیمی از عمرگرانمایه به اغفال گذشت
نیم دیگر پی تقصیر ز اعمال گذشت
آرزوهای درازی به سرم بود که رفت
گوهرعمر منه خام دراین حال گذشت
روزعمرم به شب آمدپی تقصیرخطا
تا به خودآمدم این سستی آمال گذشت
هرچه رادرنظرم بود شود،حیف، نشد
میل پرواز به سربود که بی بال گذشت
غصه ی عمر حدررفته جگر سوز شده
با سوالی که چرا وبه چه منوال گذشت
تامراد دل خسران زده مقدور نشد
دل نفهمید چرا عمر دراین حال گذشت
درسرازیری عمرم اگرم جلوه کنی
دل نمیسوخت ازین بیش که تاحال گذشت
چون به تاثیرنفس معتقدم فهمیدم
که چرا بی گل رخسارتوهرسال گذشت
جزدرخانه ی محبوب که مقصوددل است
سعی خدمت در هرخانه به ابطال گذشت
سرنوشت من وهرکس که به خودمشغول است
بادوصدمشغله وسختی واشکال گذشت
ع.خ۹۹/۳/۲۶
- دوشنبه
- 9
- تیر
- 1399
- ساعت
- 8:21
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اصغر خواجه زاده
ارسال دیدگاه