• شنبه 3 آذر 03

 محمود اسدی

غزل)گل طاها/باز هم ولوله در عالم بالا افتاد

603
1

باز هم ولوله در عالم بالا افتاد
بین یک مشت اراذل، گل طاها افتاد

تا که آتش به در خانه ی ما افکندند
لرزه بر جان و تن دختر نو پا افتاد

بین آتش دل من سوخت به یاد عمه
چه شراری به در خیمه ی زنها افتاد

دختری در وسط شعله عمو را می جست
بین آتش نوه ی حضرت زهرا افتاد

نیمه شب بود که از خانه مرا می بردند
یوسف فاطمه از ناله،خدایا افتاد

تا در قصر پیاپی به زمین میخوردم
یادم از زینب و تنهایی آقا افتاد

از حرم عمه ی ما تا لب گودال دوید
بارها پیش نگاه همه از پا افتاد

این بریده شدن سر، چقدر طول کشید
خواهری گوشه ی گودال که از نا افتاد

سر روی دست حرامی و همه دست زدند
دختری پیش نگاه سر بابا افتاد

تا که با کعب نی ای،بر تن اطفال زدند
از روی نیزه بمیرم، سر سقا افتاد
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • سه شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1399
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • سادات

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران