مَنو از حادثه رد كن
تو شباي دل شكستن
مي خوام از تو جون بگيرم
مي خوام عاشقت بشم من
دنيا ترديد يه فهمه
بين موندن و نموندن
يه روزي فرشته بوديم
ما رو تا كجا كشوندن
پاشو از خواب تَوَهم
گره ی چشماتو وا كن
اگه دلواپس نوري
پاشو خورشيدو صدا كن
سايه ها بازي نورن
گاهي با هم گاهي بي هم
تو مسافري و اينجا
داري دل مي بندي كم كم
منُ از حادثه رد كن
من به جايي نرسيدم
زندگي يه جاي ديگه س
من فقط سايه شو ديدم
- پنج شنبه
- 19
- تیر
- 1399
- ساعت
- 0:8
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
عبدالجبار کاکائی
ارسال دیدگاه