آسمان عطر آشنا دارد
شوق امشب نظر به ما دارد
چشم چشم من ببار ببار
اشك شادى و شور جا دارد
دور كاشانه حسين امشب
خلوت قدسيان صفا دارد
چشم وا كرده كودكى به جهان
كه جمالى خدا نما دارد
امشب امشب خدا به خاطر او
حاجت اهل دل روا دارد
كيست اين كودك مسيحا دم
از فرشته است يا بنى آدم
بيت خون خداست يا طور است
هر كجا را نظر كنى نور است
هستى از پرتو على اكبر
غرق در موج شادى و شور است
چشم ليلا به روى او روشن
قلب مولاى عشق مسرور است
اين علىاكبراست يا ماه است؟
اينكه در حسن چهره مشهوراست
جبرئيل « ان يكاد » مى خواند
چشم بد از جمال او دور است
علی اكبر بهار زيبايى است
روی ماهش عجب تماشايى است
اى بلند آفتاب شيدايى
وى صفاى رخت تماشايى
لاله دشت آل ياسينى
غنچه سبز باغ طاهايى
قامت دلربا و موزونت
مى نمايد قيامت آرايى
آفرينش ز حسن تو مجنون
اى كه دلبند و جان ليلايى
پاى تا سر پیمبر و زهرا
صولت حيدرى سرآپايى
جلوه ای ناب و سرمدی داری
رنگ و بوی محمدی داری
اى تجلى گه خدا رويت
شام يلدا غلام گيسويت
اى تو زيباترين بنى آدم
آينه محو حسن دلجويت
حسن بر تو تمام شد ، آری
شاهد من كمان ابرويت
برد دل از حسين و از ليلا
چشم جادو و خال هندويت
دل صدها هزار عشق آئين
بسته بر تار تار گيسويت
با دل عاشقان مدارا كن
جان ليلا نظر سوى ما كن
دل ز بندت رها نمى خواهم
غير تو آشنا نمى خواهم
عاشقم عاشق چه بايد كرد
از خدا جز تو را نمى خواهم
درد عشق تو داروى هر درد
« درد خواهم دوا نمى خواهم »
همه ى عشق من ! قسم به خدا
عشق را بى شما نمى خواهم
شعر من را اگر پذيرفتى
صله جز كربلا نمى خواهم
من « كميل » توأم كمالم بخش
شعر پر سوز و شور و حالم بخش
- چهارشنبه
- 1
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 1:9
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه