هر سرخ و سیاهی كه شقایق نشود
هر كس كه پی اش آمده لایق نشود
مولاست، اگر به سنگ هم زُل بزند
آن سنگ محال است كه عاشق نشود
×××
من كه دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم
كعبه ای در سینه ام دارم كه زایشگاه توست
از شكاف كعبه گاهی پرده بالا می زنم
این غبار روی لب هام از فراق بوسه نیست
در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم
از در مسجد به جرم كفر هم بیرون شوم
در ركوعت می رسم خود را گدا جا می زنم
اینكه روزی با تو می سنجند اعمال مرا
سخت می ترساندم لبخند اما میزنم
من زنی را می شناسم در قیامت بگذریم
حرفهایی هست كه روز مبادا می زنم
- پنج شنبه
- 11
- آبان
- 1391
- ساعت
- 8:43
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
سعید