تنها میان آن همه داغ و خطر زینب
در خیمه های سوخته آسیمه سر زینب
شب را به صبح آورد با اندوه طاقت سوز
تنها خدا داند که چه بگذشت بر زینب
تا بشکند پشت شب سرد تباهی را
شد با سر خورشید و ماهش همسفر زینب
در انتخابی سخت بی تردید شد پیروز
بگذشت در پای برادر از پسر زینب
ظهر عطش افتاد روی خاک و پرپر شد
پرورد گلهایی که با خون جگر زینب
از «ما رأیت الا جمیلایش» توان فهمید
هر قدر مشکل بیشتر نستوه تر زینب
در کوفه ی تزویر و شام شوم استبداد
طوفانی از فریاد شد مثل پدر زینب
او دختر زهراست این را خوب می دانند
چون شیر می غرد نمی ترسد اگر زینب
محمل نشین عشق و صبر و بردباری ها
از عشق شد آتشفشانی شعله ور زینب
بی بی تمام عمر از تو گفتم و خواندم
روز قیامت آبرویم را بخر زینب ...
- چهارشنبه
- 1
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 18:39
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه