آسمان سقفِ بلندیست، سرِ خوان کریم
و زمین چیست، به جز فرشِ گدایان کریم ؟!
قرصِ ماهی که گلِ سرسبدِ هر شام است
نان خشکیست، سرِ سفرهی احسان کریم
پیش او هر چه ستارهست، زمین میریزد
آسمان میشود انگار، نمکدان کریم
باغِ فردوس، در آبادی او باغچهایست
حک شده بر درِ این باغچه «گلدان کریم»
رمضانی که کریم است، به مهمانخانه
میزبانیست، که اول شده مهمان کریم
فیض همصحبتی وحیِ کلامِ حسن است
که کلام ملکوتی شده «قرآن کریم»
من کیام؛ کهنه دخیلی که گرهدرگره است
شدم از روز ازل وصلهی دامان کریم
با دَم «اَشهَدُ اَنَّ حَسَناً ایمانا»
شدم از اولِ اسلام، مسلمان کریم
جز درِ خانهی ارباب، کجا را دارم ؟!
میروم بعدِ کرمخانه به قربان کریم
- چهارشنبه
- 1
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 18:51
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه