• جمعه 2 آذر 03


شعرعیدغدیرخم(ع)(آیینــه از نگــاه تــو مبـهوت می شــود)

2297
1

آیینــه از  نگــاه  تــو  مبـهوت  می شــود

حیـرت شــهید تیـغ دو ابـروت می شـــود

محراب چشــم تو همه را ســر به راه کرد

شد سر به راه هر که به چشمت نگاه کرد

در سایــه ات هر آنـکه نشست آفتاب شد

حاتم گــدای  تــو   شد  عالیـجـناب شد

دنیــا به زیــر سـایه ی دستـت پنـاه برد

هر کس که  ماند  زیــر همین بـارگاه  برد

دست  کسی  به پای  مقامت  نمی رسد

ســیمرغ  هم  به  قاف  قیامت  نمی رسد

هر جا حدیــث حسن تو  تکــرار  می شود

دل بیشـتر   اسیر  تو  دلــدار  می شـــود

روزی  هــزار  مرتبــه  شـکر  خدا  کند

هر کـس به درد عــشق گرفــتار می شود

حجــی به ســر نیــامده حجی شروع  شد

پــیش از غـروب تــازه  زمان  طــلوع   شد

گــرد علی  به   امر  نبی  جمع  می شدند

پروانــه وار  مــحرم این  شــمع   می شدند

دســت نبی و دســت علی تا که پا  گرفت

یک خطبه روی  دست همه خطبه ها گرفت

فریـاد  زد  که  می رسـد آیا صـدای  من؟

یا گــوش می دهید به  امــر خـدای من؟

پوشیـده نیـست معنـی اکمـلت  دینکم

امر علـی ست  مـعنی اکمــلت دینکم

مـردم به آن خدا که مرا آفـریده است

دنیا به خود شـبیه  علی را ندیده است

ایــن مــرد بوده یار من و بی کـسی من

هــمراه و همــنشین و همـیشه وصی من

آرامــش مـن و دل آشـفته ی مـن اســت

هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است

هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست

غیر از علی کسی به دو  عالم  امیر نیست

من ضامـنم کسـی کـه به او اقتــدا کــند

زهــرا براش بیــن نـــمازش دعــا کــند

  • پنج شنبه
  • 11
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 9:1
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران