ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم
به نا آباد باغی با نگاهت حضرت خورشید
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم
اگر از تو جدا باشم بدون شک که خواهد شد
برای این منِ بیچاره آن دم درد سر قلبم
نه آن روزی که از عقلم سراغت را گرفتم نه
فقط روزی تو را دارم که باشد با خبر قلبم
سراغت را گرفتم از پرستوها و می دانی؟
که می دارد به کوی تو فقط میل سفر قلبم؟
پیاده از نجف تا کربلا راهی کنی من را
که این شوقی ست پایم را ولیکن بیشتر قلبم
همه گفتند فرقت را شکست اما خودت گفتی
جراحت دارد ای مردم فقط از میخ و در، قلبم
- جمعه
- 3
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 23:17
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ایمان کریمی
ارسال دیدگاه