مژده ای دل که شب بعثت طاها آمد
جان و روح دگری بر تن دنیا آمد
باز ماه رجب از عطر معطر گشته
به خدیجه برسان یار ، پیمبر گشته
شب همان شب که جهان غار حرا را می دید
چشم افلاک ، تجلّیِ خدا را می دید
محور دین خدا مرکز اسرار سلام !
اشرف ارض و سما سیّدِ ابرار سلام !
لشگر حزب خدا را سر و سردار تویی
پدر فاطمه دلداده ی دادار تویی
آمدی تا که شوی گرمی بازار خدا
قم فأنذر که شده پر ز جهالت دنیا
از شما ریشه گرفته است تمام اخلاق
اصل بعثت به همین بود ، سفیر رزّاق !
ای رسولی که همه حرف دِلَت قرآن بود
دختر پاک شما عالمه ی دوران بود
بیست و سه سال زدی دم ز علی یا احمد
گشته مداح شما رب جلی یا احمد
در شب بعثتت ای منشأ خیر و برکات
می فرستم به جمال و به جلالت صلوات
شاعر:علی ساعتچی خورشید
- یکشنبه
- 5
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 15:45
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه