شب بود و می رفتند حیدر را بشویند
آئینه ی الله اکبر را بشویند
از آسمان آمد کمک ،تنها نمی شد
تا پیکر ساقی کوثر را بشویند
باور نمی کردند ، آیا این علی بود ?
یعنی چگونه روح باور را بشویند
بر مغتسل خوابیده بود آرام و مظلوم
تا بچه ها زخم مکرر را بشویند
پیشانی اش دارد عجب زخم عمیقی
باید کمی آرام تر سر را بشویند
زخم فدک ، داغ مدینه تازه شد وای
انگار می رفتند مادر را بشویند
- سه شنبه
- 7
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 15:31
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه