در اربعین داغ تو و لاله های تو
زینب شده مسافر کرببلای تو
نشناسیم کنون که شکستم ز داغ ها
شد پیر خواهر تو برادر به پای تو
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
شد سایبان من سر از تن جدای تو
افتاد اگر چه دست علمدار بر زمین
بردم به دوش صبر و شهامت لوای تو
باشد کبود پیکر آزرده ام گواه
خوردم کتک به جای همه بچه های تو
چل روز نه ، گذشته چهل سال از غمت
خواهر بمیرد از غم بی انتهای تو
بازار کوفه شاهد ایثار زینب است
از نوک نیزه چونکه شنیدم صدای تو
یک قافله شکسته دل آوردم از سفر
تا وا کنند عقده ی دل در هوای تو
می زد یزید بر لب تو چوب خیزران
تا نشنود کسی نفس جانفزای تو
هرگز کسی به حال دل من نمی رسد
دارد خبر ز خستگی من خدای تو
از من بگو به ساقی در خاک خفته ات
کز خاطرم نمی رود ای گل وفای تو
- سه شنبه
- 7
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 16:42
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
کمیل کاشانی
ارسال دیدگاه