السلام علیک یامولا
پیرمرد عشیرهی لیلا
پدر و مادرم به قربانت
ای غریب مدینه در هر جا
من گدای تو هستم آقاجان
نظری کن که ماندهام تنها
ای امام غریب ادرکنی
دست من را بگیر روز جزا
هرچه دارم من از شما دارم
ناله و اشک و روضه را حتی
مددی کن که شیعهات باشم
شیعهی حُب و معرفت آقا
در صفاتِ خدا شریکی تو
جز ربوبیت خدا یکتا
خاک پای تو سرمهی چشمم
یابن الزهرا غریب آل الله
خاک بوس درت همیشه ملک
زندهی یارب شما موسی
حاتم طاعی از غلامانت
هست شاگرد مکتبت عیسی
زائر قبر خاکیَت هستم
جان عالم فدای قبر شما
در غریبی چه شهرهای داری
ای به شهر مدینه بی همتا
روضه داریِ تو فراگیر است
بهترین روضه خوانِ خون خدا
اشک هم پای چشم تو خون شد
داغدار امام عاشورا
هر زمان روضهای به پا کردی
میشود چشم خیستان دریا
سه کفن تا برات آوردند
زنده شد خاطرات کرببلا
روضهام را اجازه میخواهم
تا به یاریتان کنم بر پا
یاد آن روز کآتش نمرود
رفت از خانهی شما بالا
مردی از جنس سنگ آمد و زد
تازیانه تو را میان دعا
سجدهات را شکست با لگدی
بی حیایی که داشت بغض تو را
نیمه شب بود و بی عمامه، شدی
راهیِ مجلسی که... واویلا
پشت مرکب پیاده میرفتی
بر لبت بود ذکر یازهرا
ناگهان یاد کوفه افتادی
یاد آن دختری که بی سقا
عقب ناقه بسکه میافتاد
نیمه شب یکّه در دل صحرا
زجر هم تازیانه در دستش
گاه و بی گاه میزدش او را
یاد آن کودکی که از روی بام
سنگ میزد به صورتش حتی
چه بگویم که خیزران و، یزید
چه به روزش رساند در آنجا
داد میزد عمو کجا هستی
لب و دندانِ خونیِ بابا....
- سه شنبه
- 7
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 19:59
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رسول محمدی
ارسال دیدگاه