با تو عمریست دلم را به معّلا بردم
ذکرِ تو گفتم و جان را به مصّلا بردم
با دمت زنده شدم شکر خدا بعد از آن
نازِ این زندگی ام را به مسیحا بردم
پنجمین نور..امامُ العلما..یا باقر
پای هر خطّ ِ کلامت ..حظِ دنیا بردم
پسرِ پاکِ علی ،وجه خدا..عین اللّه
سود بسیار زیادی ز تولّا بردم
زیرِ دِینم بخدا آینه ی زهرایی!!
معرفت یاد گرفتم تبِ والا بردم
از تو آموخته ام تا که حسینی باشم
از در خانه ی تو رزقِ مطلّا بردم
همه جا گفته ام از جانبِ تو مولا جان
محضرت آمده ام لذّتِ عقبا بردم
حضرت عشق! پناهنده شدم راهم ده
مستی ام از تو گرفتم میِ شیدا بردم
این منم گریه کُنِ مادرِ تو ..می دانی؟
از در خانه ی تو رزقِ ز زهرا بردم
قسمتم کن که مدینه بروم بی پروا..
آه و اندوه از این حسرتِ فردا بردم
- دوشنبه
- 13
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه