شهید زنده ی دشت کرب و بلایم
غصّه دار گلهای سر از تن جدایم
واویلتا واویلتا آه و واویلا
من پا به پای عمّه در صحرا دویدم
از روی تل جان کندن جدّم را دیدم
واویلتا واویلتا آه و واویلا
دیدم حرامیان سمت خیمه دویدند
دیدم که چادر از سر عمّه کشیدند
واویلتا واویلتا آه و واویلا
شد آسمان در پیش چشمم تیره و تار
دیدم می خندن به رقیّه بین بازار
واویلتا واویلتا آه و واویلا
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج
- پنج شنبه
- 16
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 18:28
- نوشته شده توسط
- سادات
- شاعر:
-
محمود اسدی
محمد معین افشاری