شکنجه دیده ام و خسته و پریشانم
از اینکه نامه نوشتم بیا پشیمانم
تو را به جان رقیه(س)؛ حسین(ع) کوفه نیا
فدای تو بشوم ای پسرعمو جانم
بیا و فرض کن اصلا که نامه ها گم شد
بیا و فرض کن اصلا که سست پیمانم
سرم به سردرِ دارالإماره نذر توست
ببین! فدای سرت که شکسته دندانم
نیا، تو را قَسَمت میدهم به جان رباب(س)
برای حالِ رقیه(س) عجیب حیرانم
برای طفلِ رضیع ِ تو حرمله(لع) امروز-
سه شعبه داده سفارش! اگر که گریانم
عصایِ کهنۂ پیرانِ کوفه نو شده است
دلیلِ این همه تغییر را نمیدانم
چه نقشه ها نکشیده برای پیکر تو
من از نگاه غضبناکِ شمر(لع) میخوانم-
که وعده داده به خنجر سرِ تو را ای وای...
خدا کند که نیایی! امیرِ عطشانم
به روی تل نزَند روی صورتش زینب(س)
به خون کشیده نبیند تو را... پریشانم!
- سه شنبه
- 21
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه