• یکشنبه 13 آبان 03


طفلان مسلم(ع) -( حارث مزن سیلی تو ما را بر تو مهمانیم)

10075
15



حارث مزن سیلی تو ما را بر تو مهمانیم
ما نوگلان گلشن ایمان و یزدانیم
حارث مزن ما را که ما هر دو مسلمانیم
حارث چه جرمی کرده ایم آخر نمی دانیم
حارث نما لطفی بما ما ره نمی دانیم
حارث چرا بندی تو ما را دست و پا کافر
حارث بیا بگذر زما ما گشته ایم مضطر
حارث مکُش ما را که باشد چشم ما بر در
حارث ببر ما را بَرِ ابن زیاد آخر


آواره اندر کوفه ایم از نسل قرآنیم
از خاندان مصطفی و نور ایمانیم
فرزند مسلم هر دوایم در کوفه ویلانیم
 ما از وطن آواره و از دیده گریانیم
ما را نما راهی مدینه از تو خواهانیم
خواهی ببری رأس ما را نزد یکدیگر
ما را ببر بازار و بفروش‌ای جفا گستر
در انتظار دیدن روی گل مادر
شاید کند ما را رها، حارث زما بگذر
آتش بجان عاشقان زد آن سگ کافر
نزد عبیدالله دون آورد و می خندید
آورده ام رأس دو طفلان بین، چونی لرزید
از ظلم آن ظالم بخود یک لحظه ای پیچید
خون خواه طفلان شد سرش گفتا جدا سازید
ای احتشام آن قوم بد بودند و بد کردند

  • سه شنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران