کاش میشد نازنین امشب نگارم میشدی
یا شبی مهمان قلب بی قرارم میشدی
من به گیسوی تو دل می بستم ای آرام جان
تا تو آرام تمام روزگارم میشدی
بی تو هر فصلی زمستان شد در این دنیای ما
کاش آقاجان گل و باغ و بهارم میشدی
پرده بردار از رخ ای عالم فدای روی تو
تا دمی را قبله ی چشم خمارم میشدی
در قنوتم جلوه کن ای جلوه مهر خدا
تاکه در هر لحظه تکبیر و شعارم میشدی
لیلی و مجنون فقط افسانه بود ای آشنا
کاش لایق بودم آقاجان تو یارم میشدی
کار نوکر دل سپردن کار مولا دلبری
کاش میشد تا همه دار و ندارم میشدی
افتخار نوکری را از گدای خود نگیر
کاش در روز جزا هم اعتبارم میشدی
حضرت خورشیدِ رحمت من گرفتار تو ام
کاش نور پر فروغ شام تارم میشدی
من ندارم حاجتی غیر از وصال ارباب من
تا در این دلدادگی ایل و تبارم میشدی
کاش میشد تا بیایی لحظه جان دادنم
بعد از آن هم زائر سنگ مزارم میشدی
شاعر:سعید مرادی
- سه شنبه
- 21
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 16:10
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه