من چه کارت کرده ام اینگونه از من خسته ایی
روی یک مجروح انصاف است در را بسته ای؟
شوکران دادی و از سمش به جسمم تاب نیست
در میان خانه ات بر تشنگیَم آب نیست
اینکه نه آبی نباشد در میان کاسه ها
آب هست اما محیا بهر آن رقاصه ها
می کشندم روی بام اما به زور نیزه نه
روی من بال کبوترهاست نعل تازه نه
از برای غارت انگشترم انگیزه نیست
دیگر اینجا بهر رأس پیکرم جایزه نیست
تشنگی را چون گرفتم یادگار از نینوا
با لب تشنه بگویم کل عرض کربلا
- سه شنبه
- 21
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 18:19
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه